سفارش تبلیغ
صبا ویژن
زمستان 1385 - خمار بوی یارم تا بیاید پور یار
اندیشیدن همانند دیدن نیست ، چه بود که دیده‏ها چیزى را چنانکه نیست نشان دهد ، لیکن خرد با کسى که از آن نصیحت خواهد خیانت نکند . [نهج البلاغه]
    بی وفا
نمی خواستم این مطلب رو عنوان کنم ولی امروز باز هم خبری شنیدم که هر موقع می شنوم دلم می گیره . باز هم خبر ازدواج یه دختر شیعه با یه پسر سنی رو شنیدم ؛نمی دونم چرا و قتی این خبر رو می شنوم  یه غم سنگین روی دلم می شینه؟

می گم به من چه ولی فکرو خیالش ولم نمی کنه

مگه می شه عاشق کسی بشه که.........؟

 



 
نویسنده: کمال خادمی |  دوشنبه 85 دی 4  ساعت 11:52 صبح 
    امتحان
نمی دونم کار ما به کجا خواهد کشید .

آیه قرآن می فرماید که : گمان کردید همین که گفتید ایمان آوردیم رها می شوید؟

?? سال پیش ایمان آوردیم که خدا فقط توئی و غیر تو خدائی دگر نیست

لا اله الا الله را گفتیم و امتحان شروع شد . برای همه برای امام و رهبری

برای رئیسان جمهورها

برای وزاء و فرماندهان نظامی و سیاسی و اقتصادی

برای پدر و مادر ها و برای و برای فرزندان که چه خواهید کرد حال که لا اله الا الله گفتید ، بسم این هم دار بلا و سختی .فکر کردید همچین که ایمان آوردید و انقلاب کردید دیگر تمام می شود ، خیر! تازه اول کار است که باید بدوی و برسی 

تازه اول بزم است گر اهل حالی                 

انقلاب کردیم ؛امتحان شروع شد از تسخیر لانه جاسوسی گرفته تا خیانت بنی صدر و جنگ و ترور رجائی و باهنر و بهشتی و ادامه جنگ و صلح و قطعنامه و بازسازی و دزدی هاو ساختن ها و دوم خرداد و قتل های زنجیره ای و ??تیر و رئیس جمهور نهم هلوکاست و قدس و  و مجلس ششم و هفتم و فروش اطلاغات به بیگانه و بیگانه پرستی اکنون......

اکنون انرژی هسته ای ؛دیشب باز هم تحریم کردند که آقا پدرتان را در می آوریم و این نز امتیحانی دیگر است برای رهبری برای رئیس جمهور برای من برای تو برای مامان و بابا و برای همه و همه که چه خواهیم کرد و چگونه از این جواب قالو بلی اول خلقت را خواهیم داد که بهاو گفته ایم که خدایا تنهت تو و تنها تو خدای ما ئی و غیر تو کسی دگر نیست

 

 الله و اکبر



 
نویسنده: کمال خادمی |  دوشنبه 85 دی 4  ساعت 11:52 صبح 
نمی دونم بچه ها کجا می روند . پارسال دوستی داشتم که عاشق ولایت بود و امسال هر که را که ولایتی است سخره می کند . پارسال کسی بود که از هم صحبتی با او لذت می بردم و امسال از بودن با او خسته می شوم . نمی دانم بچه ها کجا می روند .

برام خیلی جالب اجلاس اورشلیم کاملا داره به وقوع می پیونده زمانی می گفتند برای به زانو در آوردن شیعه باید دو تا بالش رو هدف گرفت همون دوتا بالی که از تیررس ما برون کرده این شیعه ها رو . این دو بال یکیش انتظار بود و یکیش هم عاشورا .باورمون نشد و شوحی گرفتیم . ولی الان کاملا به چشم خودم میبینم چه اتفاقی داره می افته وخئا به دادم برسه اگه کوتاهی کرده باشم که اونوقت ... . 



 
نویسنده: کمال خادمی |  دوشنبه 85 دی 4  ساعت 11:52 صبح 
    خسته
سلام

این چند روزه رو خیلی خسته شدم

اصلا حال و حوصله خودم رو ندارم

از یک طرف نگران و دل مشغول و از طرف دیگه بسیار پر مشغله

بار ها خواستم همه چیز رو ول کنم برم برم اونجوری که دلم می خواد زندگی کنم برای خود خود خودم کاری نداشته باشم کی چی کار می کنه ؟

اول یه سر می رفتم کربلا یه دل سیر اونجا می موندم و گریه میکنم به حال زار خودم  

بعد نجف و بعدش رو نمی دونم

ولی این رو میدونم که این دنیا نباید این طوری باشه که ما میبنیم .هم جاش رو می گشتم و میدیم

با همه حرف می زدم با هم از تون حاج آقاهای که کتاب های آنچنای رو داشتند تا منسونی که اونطوری می خونه با اون پسری که به خاطر یه اعتقاد ژشت به خانوادش می کنه و از ثروت ها میگزره تا اون آدمی که برای رسیدن به چندغاز همه رو می فروشه، با اون پادشاهی که بجز خودش به هیچ چیز فکر نمی کنه تا اون رئیس جمهوری که به جز راءیاش به چیز دیگه ای فکر نمی کنه .از اون دختری که به خاطر حفظ پاکدامنیش از جونش میگذره تا اون زنی که به خاطر یه هوش تو یه با چند مرد می خوابه یا اون دختر که برای یه بشقاپ سوپ خودش رو در اختیار هر مرد و نامردی میزاره . یا اون اطلاعاتی که به خاطر وطنش از جونش میگزه و قبل دستگیری سیانول می خوره تا اون نماینده مجلسی که نمی دونم برای چی اطلاعات وطنش رو میفروشه .

 



 
نویسنده: کمال خادمی |  دوشنبه 85 دی 4  ساعت 11:52 صبح 

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ
نفاق
[عناوین آرشیوشده]